کارآفرینی

کارآفرینی

کارآفرینی، نحوه تصمیم گیری کارآفرینان، کارآفرینی با سرمایه کم، کارآفرینی در ایران
کارآفرینی

کارآفرینی

کارآفرینی، نحوه تصمیم گیری کارآفرینان، کارآفرینی با سرمایه کم، کارآفرینی در ایران

داستان پدر و پسر


روزی پدری دست خود را روی شانه پسر خود گذاشت و گفت من قویترم یا تو؟ پسر گفت من.


پدر جا خورده و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت من.

 

پدر بغض کرد ودوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت من .


پدر ازجابلند شد چند قدم باناراحتی و اشک از پسرش دور شد و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت تو ...


پدر گفت چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم ؟ 


پسر گفت نه آن سه باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم . . .



نوع مطلب : داستان های کوتاه، اندر حکایات، خواندنی های کوتاه، 
برچسب ها : موفقیت، خلاقیت، کارآفرینی، مدیریت، داستان های موفقیتی، داستان پدر و پسر،

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.