یکی از جالبترین تغییرات در زمینه توسعه رهبری طی دهه گذشته، چرخش از اصلاح نقاط ضعف افراد به سمت شناسایی و توسعه نقاط قوت آنها بوده است. با توجه به ادامه این حرکت و اهمیت آن، سه باور غلط وجود دارد که پرداختن به آنها خالی از فایده نیست.
باور غلط شماره 1: پرداختن به موضوع نقاط قوت کم اهمیتترین مسالهای بوده که امروز از سوی دانشمندان اجتماعی مطرح شده است.
البته درست است که نظریه پردازان برجسته در زمینه توسعه مدیریت تنها مدت کوتاهی است که بر موضوع نقاط قوت به عنوان یک موضوع عملی و قابل قبول تمرکز کردهاند؛ اما این به آن معنا نیست که اصل ایده، موضوع جدیدی باشد. سالها پیش در 1967، معلم علم مدیریت، پیتر دراکر در کتاب مدیر موثر نوشت:
«مدیر موثر نقاط قوت را به بهرهوری تبدیل میکند. افراد برای آنکه نتیجه بگیرند باید از همه نقاط قوت موجود بهره ببرند؛ نقاط قوت سازمان، نقاط قوت مقامات ارشد و نقاط قوت خود شخص. این تواناییها، فرصتهای واقعی هستند. تنها هدف سازمان، بازدهی بیشتر از نقاط قوت ما است. این موضوع نمیتواند بر نقاط ضعف که در هر یک از ما وجود دارد چیره شود؛ اما میتواند آن را کمرنگ کند.»
باور غلط شماره 2: نقاط قوت وقتی خیلی زیاد شوند تبدیل به نقطه ضعف میشوند. شکی نیست افراد میتوانند کارهای مفیدی انجام دهند که اگر در آن زیادهروی صورت گیرد، میتواند باعث بروز مشکلات جدی شود. همان طور که بارها به چنین موضوعاتی اشاره شده است، افراد ممکن است از نوشیدن آب زیاد تلف شوند؛ در حالی که مقدار معقول آن برای ادامه حیات ضروری است. اما نقاط قوت در رهبری به این گونه نیست. وقتی افراد بیش از اندازه به نقاط قوت فکر میکنند، آنچه واقعا در ذهن آنها ایجاد میشود، زیاده روی در برخی رفتارهای مرتبط است. این موضوع را با طرح این سوال بهتر میتوان درک کرد «آیا یک مدیر میتواند بینهایت صادق باشد؟» کسانی که این گونه فکر میکنند، ممکن است این ترس را داشته باشند که صداقت زیاد باعث میشود یک شخص بیش از حد رک گو یا حتی
بینزاکت شود. ممکن است این گونه باشد اما این موضوع حتمی نیست و ممکن است هرگز اتفاق نیفتد؛ اما در اینجا مشکل، رک گویی و بی نزاکتی است نه خود صداقت.
یا از خودتان بپرسید «آیا میتوان مدیری را تصور کرد که شیوه تفکر او بیش از حد استراتژیک است؟» شاید فکر کنید بیش از حد استراتژیک بودن ممکن است باعث شود یک مدیر از انجام کارهای تاکتیکی و وظایف روزانه خود باز بماند که البته این امر نیز مثل مورد قبل محتمل است، اما این ادعا کاملا اشتباه است که بگوییم تفکر استراتژیک باعث میشود افراد نتوانند تاکتیکی فکر کنند. اینها رفتارهای متفاوتی هستند و مدیرانی که دارای تمرکز استراتژیک قوی هستند با توجه به درک خود از آینده به سرعت تاکتیکهای خود را تغییر میدهند؛ چرا که کاملا متوجه تاثیر درازمدت مشکلات امروز هستند.
بیشتر کسانی موفق شده اند که کمتر تعریف شنیده اند . امیل زولا
براساس یک تحقیق جهانی که بر روی کارآفرینان در هنگ کنک، مکزیک، نیجریه، بریتانیا و ایالات متحده انجام شده است. در این مقاله، ما اشتباهاتی که آن ها بیش از همه تکرار کردند را مورد بررسی قرار دادیم.
این کارآفرینان پنج اشتباهی که از همه معمول تر است را به این گونه بیان کردند:
1- شروع دیر هنگام: بیش از نیمی از مصاحبه شوندگان قبل از اینکه بازخوردی از سوی خریداران آینده دریافت کنند محصولات خود را تکمیل و نهایی می کنند.
2- عدم موفقیت در گوش دادن: حتی کارآفرینانی که فروش خود را زود آغاز کرده بودند، گفتند که بیش از حد بر متقاعد کردن مشتریان آینده و شناساندن شایستگی های محصول جدید تمرکز داشته و به اندازه کافی برای فهمیدن نظر مشتری نسبت به ایده اصلی اهمیت ندادند.
3- ارایه تخفیف: در شرایط مواجهه با فشار برای فروش زودهنگام، بیشتر موسسان برای انجام معاملات اولیه تحقیقاتی را پیشنهاد می دهند. و بدتر اینکه اخبار این تخفیف ها در صنایع کوچک به سرعت می پیچد و باعث فلج شدن قدرت قیمت گذاری فعالان اقتصادی در دراز مدت می شود.
4- فروش به اقوام و دوستان: فروش زودهنگام به افراد خانواده و اقوام به ویژه در بین کارآفرینان خارج از آمریکا و در مشاغل مدیریتی رستوران ها، پوشاک و بهداشت شایع است. اما هیچ وقت نمی فهمید که چرا اقوام از شما خرید می کنند. ( در اغلب موارد انگیزه شان عشق، ترحم، یا احساس اجبار است و نه کیفیت متقاعد کننده خود محصول)
5- عدم موفقیت در به دست آوردن خریداران استراتژیک: برای کارآفرینانی که سرمایه کافی در اختیار ندارند، هیجان گرفتن اولین جواب مثبت از سوی خریداران می تواند آن ها را از توجه به دیگر ملاحظات بازدارد. اما آیا این مشتری می تواند درهای جدیدی باز کرده یا دوباره مراجعه کند؟ آیا این مشتری می تواند داده هایی در ارتباط با مصرف که گزاره ها را جذاب تر و ترغیب کننده تر می کند، ارایه دهد.
منبع: دنیای اقتصاد
برچسبها: کارآفرینی, کارآفرین, اشتباهات کارآفرینان, کارآفرینان جوان
اگر همت، ذکاوت کسبوکار و کار سخت تنها فاکتورهای لازم برای تاسیس یک شرکت بود، شروع هر کسبوکاری میتوانست موفقیت آمیز باشد.
در حقیقت، به
راهانداختن یک کسبوکار تازه و ادامه آن، به چیزی بیش ازایدههای خوب، ابتکار و
سرمایه نیاز دارد. این موضوع همچنین به معنای ایجاد چالش کمتر برای خود و از پیش
رو برداشتن قدرتها و تهدیدهایی است که کسبوکار شما را در آستانه فروپاشی قرار میدهد.
در این قسمت
به 4 اشتباهی اشاره میشود که باید در حین سفری که برای کارآفرینی شروع کردهاید،
از آن ها پرهیز کنید.
1- تمرکز کردن بر موارد اشتباه
مشکل برخی کارآفرینان، تولید یکایده خوب نیست، بلکه به نظر میرسد برای آن ها کمبودی از این نظر وجود ندارد. در این شرایط، دنبال کردن آن ها یا تغییر دادن مداوم آن ها برای اجرایی کردنشان، باعث کاهش سرعت راهاندازی یک کسبوکار جدید میشود.
مایکل لازرو،
یکی از بنیانگذاران شرکت بادی مدیا، در یکی از پستهای شبکه اجتماعی خود عنوان
کرده که «کارآفرینان موفق تنها روی تلاشهایی که اهمیت دارند تمرکز میکنند و میتوانند
بقیه موارد را کنار بگذارند. به همین سادگی، آن ها افرادی هستند که تنها روی
موفقیت تمرکز میکنند».
سه اولویت خاص
را که باید در شش تا 12 ماه بعد برای شرکتتان به سرانجام برسانید، تعیین کنید و
این اولویتها را به صورت کاملا مقتدرانه با تیمتان دنبال کنید.
2- پنهان شدن پشت NDA
استفاده از توافقنامه عدم افشا یا NDA توافقنامهای که اشخاص را به افشا نکردن اطلاعات به صورت دو یا چندجانبه متعهد میکند، قبل از اینکه حتی در مورد هدف کسبوکار جدیدتان گفتوگو کرده باشید یا برای آن برنامهریزی کرده باشید، قطعا باعث میشود شرکا و سرمایهگذاران احتمالی از شما دور شوند. دیگران را در مورد مسائل و جزئیات کارتان مطلع نکنید، اما از اینکه درباره عقیدههای خود در مورد کسبوکار در جلسهها و دیگر مراسم ویژه صحبت کنید، ترسی نداشته باشید. جیان لب، یکی از موسسین شرکت آبهاش کومار میگوید: «وقتی میخواهید NDA را در مقابل کسانی که میخواهند به شما کمک کنند به زور پیش ببرید، شخصی در جای دیگر در حال برنامهریزی و اجرای هدف شماست. بنابراین، سعی کنید با دیگران صحبت کنید. او اینگونه استدلال میکند که یکایده کسبوکار، به خودی خود بیارزش است و اگر آن را برای روز مبادا نگهدارید، فقط میتوانید مطمئن شوید که از بین میرود.
به گفته آلیسون جانستون، مدیرعامل شرکت اینستا، اینکه به مردم اجازه دهید تا زیرچشمی از پشت پرده نگاهی بیندازند بیش از آنکه ضرر داشته باشد، مفید است. گفتوگو کردن با دیگران در مورد راهاندازی یک کسبوکار جدید، به شما چشمانداز وسیعتری میدهد تا بدانید که مشکلات کار از کجا ناشی میشوند و چه چیزهایی مورد پسند مردم هست یا نیست.
در دنیای امروز، تضمین بقای سازمان ها در خلاقیت، نوآوری و کارآفرینی آن ها است؛ به طوری که پیشرفت جامعه زمانی میسر خواهد بود که افرادی که با خطر پذیری اقدام به نوآوری کرده تا از این طریق، روش ها و راه های جدید بتوانند جایگزین راهکارهای ناکارآمد گذشته شوند. بطور کلی دیدگاه های مختلف در خصوص مفهوم کارآفرینی را می توان در یکی از سه گروه زیر طبقه بندی کرد:
۱- دیدگاه خصوصیات شخصی
فرهنگ لغت آکسفورد کارآفرین را فردی تعریف می کند که یک کسب و کار جدید راه اندازی می کند. خصوصا پیمانکاری که به عنوان یک واسطه بین کار و سرمایه برای تولید عمل می کند، کارآفرین است. به نظر شومپیتر کارآفرینان، رهبران و نقش آفرینان اصلی در فرآیند تخریب خلاق هستند. هیسریچ نوآوری مدیران میانی را مورد توجه قرار داده و به عنوان کارآفرین سازمانی آن را چنین تعریف می کند: کسی که نه بنیان گذار و نه مالک یک سازمان است؛ بلکه شخصی است در استخدام سازمان که ریسک پذیر است و با استفاده از منابع مالک سازمان و تسهیلات او، اقدام به نوآوری می کند.
۲- دیدگاه فرآیندی
از نظر این دیدگاه، کارآفرینی فرآیند سودآوری از ترکیبات جدید، منحصر به فرد و ارزشمند منابع در یک محیط نامطمئن است و به تنهایی نمی تواند در شخص متجلی شود، بلکه مستلزم فرصت ها و تقاضاهای محیطی است. به عبارت دیگر کارآفرینی فرآیند ارزش آفرینی از طریق تشکیل مجموعه منحصر به فردی از منابع، به منظور استفاده از فرصت ها است. از جمله حامیان این دیدگاه هیسریچ است. به نظر وی کارآفرینی عبارت است از: فرآیند خلق چیزی با ارزش و متفاوت از طریق اختصاص زمان و تلاش کافی همراه با مخاطره مالی، روانی و اجتماعی و نیز دریافت پاداش های مالی و رضایت شخصی از نتایج آن.
۳- دیدگاه فعالیت ها
از نظر این دیدگاه، کارآفرینان فرصت های سودآور را درک می کنند و فعالیت هایی را برای رفع نیازهای ارضا نشده ابداع با آنچه در حال انجام شدن است، به طور موثرتری انجام می دهند و در واقع کارآفرینی فعالیتی هدفمند جهت تحقق نوآوری، حفظ و توسعه یک کسب و کار جدید محسوب می شود. یکی از طرفداران این دیدگاه، پالمر است وی ریسک پذیری، نوآوری و تصمیم گیری هوشمندانه و خلاقانه را به عنوان ویژگی های تمایز بین کارآفرینان و غیر کارآفرینان معرفی کرده است. و عواملی نظیر بازار و محصولات جدید، نوآوری تکنولوژیک، ریسک پذیری و ابتکار عمل داشتن را به عنوان معیارهای سنجش گرایش به کارآفرینی سازمان می داند.